شيراز
از وقتي كه توي شكمم بودي و من برات سعدي مي خوندم آرزو مي كردم اولين مسافرتت به شيراز باشه تا بتونم شكوه پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، معبد آناهيتا، بوي بهشتي بهارنارنج، عطر گل هاي باغ هاي بهشتي اش، حافظيه، سعدي. اصلا بهت بگم تمام گوشه كناره هاي اين شهر بهشتي. از آسمونش گرفته تا كوه هاي تنگه بلاغه و جاده هاي زيبا و سرسبزش رو ببینی. اين آرزو توي دلم بود تا بالاخره موفق شديم سه چهار روز قبل از تولدت سه تايي عازم اين شهر زيبا بشيم. دل تو دلم نبود مخصوصا كه قرار بود از جاده شهربابك بريم كه اول به پاسارگاد مي رسيد. نمي دونم چرا وقتي وارد مرز استان فارس مي شيم دلم حالي ميشه. انگار گمشده اي رو پيدا كرده باشه. قلبم به تپش ميفته. اين حالت روبر...